فکری زیبا
Beautiful Mind
پست ترین ها چه کسانی اند؟ پست ترین افراد کسانی هستند که خیلی ادعای رفاقت دارند اما همین ها از اولین هایی اند که از پشت به تو خنجر میزنند، برای چنین کسانی هرگز نباید واژه انسان را بکار برد. ق.م.ط شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : قهار متولی طاهر
تنها مانع موجود بر سر شادماني و نشاط، اعتقاد شما به وجود مانع بر اين راه است. به همين دليل راه را اشتباه مي رويد و گرفتار مشكل مي شويد. یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : قهار متولی طاهر الهي به مستان ميخانه ات به عقل آفرينان ديوانه ات به میخانه وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده ميي ده كه چون ريزيش در سبو بر آرد سبو از دل آوز هو از آن مي كه در دل چو منزل كند بدن را فروزان تر از دل كند از آن مي كه چون چشمت افتد بر آن تواني در آن ديد حق را عيان از آن مي كه گر عكسش افتد به باغ كند غنچه را گوهر شب چراغ از آن می که گر عکسش افتد بجان توانی بجان دید حق را عیان از آن می که گر شب ببیند بخواب چو روز از دلش سر زند آفتاب ميي صاف ز آلودگي بشر مبدل به خير اندرو جمله شر مي معني افروز و صورت گداز ميي گشته مجنون راز و نياز ميي از مني و تويي گشته پاك شود جان ، چكد قطره اي گر به خاك چشي گر از اين باده كوكو زني شوي چون از او مست هوهو زني ميي سر به سر مايه عقل و هوش ميي بي خم و شيشه در ذوق و جوش بيا ساقيا مي به گردش درآر که می خوش بود خاصه در بزم یار ميي بس فروزانتر از شمع روز مي و ساقي و بادهٔ و جام سوز ميي کو مرا وارهاند ز من ز آئین و کیفیت ما و من از آن مي حلال است در كيش ما كه هستي و بال است در پيش ما از آن مي حرام است برغيرما كه خارج مقامست در سير ما ميي را كه باشد در او اين صفت نباشد به غير از مي معرفت تو در حلقه مي پرستان در آ كه چيزي نبيني به غير از خدا بگویم که از خود فنا چون شوی ز یک قطره زین باده مجنون شوی بشوریدگان گر شبی سر کنی از آن می که مستند لب تر کنی رضی الدین آرتیمانی یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : قهار متولی طاهر حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت: شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود. وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او را از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم. با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند. حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه؟ همین. حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود. یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : قهار متولی طاهر
شکسپير می گويد: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن. یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 23:14 :: نويسنده : قهار متولی طاهر من باور دارم ... که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آنها همديگر را دوست ندارند نيست. و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز، به معنى اين که آنها همديگر را دوست دارند نمىباشد. من باور دارم ... که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم. من باور دارم ... که دوستى واقعى، به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصلهها. عشق واقعى نيز همين طور است. من باور دارم ... که ما مىتوانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد. من باور دارم ... که زمان زيادى طول مىکشد تا من همان آدم بشوم که مىخواهم. من باور دارم ... که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم، زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آنها را مىبينم. من باور دارم ... که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مىدهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم. من باور دارم ... که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد. من باور دارم ... که، قهرمان کسى است که کارى بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مىدهد، صرفنظر از پيامدهاى آن. من باور دارم ... که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مىآيند و ما را نجات مىدهند. من باور دارم ... که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمىدهد که ظالم و بيرحم باشم. من باور دارم ... که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشتهايم و آنچه از آنها آموختهايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفتهايم. من باور دارم ... که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم. من باور دارم ... که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد. من باور دارم ... که زمينهها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بودهاند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم. من باور دارم ... که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد. من باور دارم ... که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند. من باور دارم ... که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسيم تغيير يابد. من باور دارم ... که گواهىنامهها و تقديرنامههايى که بر روى ديوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد. من باور دارم ... که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد. من باور دارم ... شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را دارد، نيست بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد، بهترين استفاده را مىکند. و من باور دارم ... یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : قهار متولی طاهر
دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد . یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : قهار متولی طاهر «ماشا الیلیکینا»، نام مشهوری در روسیه و مناطق روسیزبان است. او حدود ۲ سال پیش به عنوان یک هنرپیشه جذاب و یک مدل زیبا مطرح بود و شهرت و محبوبیتش با اوج گرفتن “گروه رقص و موسیقی فابریک” در روسیه، به بالاترین حد رسید. اما ماشا همانقدر که به سرعت در آسمان شهرت و محبوبیت طلوع کرد خیلی زود نیز از صحنه ناپدید شد. این امر نه به دلیل افول ستارهی بخت وی بود و نه به علت از دست دادن “زیبایی چهره” یا “سحر صدا”؛ بلکه به این دلیل بود که ماشا مسلمان شد. تفاوت بزرگ او با بسیاری از هنرمندان و خوانندگان دیگری که اسلام و حجاب را برگزیدهاند در این است که وی در اوج شهرت، زیبایی و طراوت، و در زمانی که تازه پیشنهادهای اغواکننده به سویش رهسپار شده بود حجاب و عفاف را انتخاب کرد. ماشا الیلیکینا، ستاره سابق سینما، رقص و موسیقی، اینک حجابی اسلامی در بر دارد و به تدریس در مدارس مشغول است. وی میگوید از جلوههای کاذب سابق متنفر است و اکنون احساس خوشبختی میکند. خانم ماشا الیلیکینا، چطور شد که تمام موفقیتها و درخششهای خود روی صحنه را زیر پا گذاشتید و به اسلام گرویدید؟ ادامه مطلب ... یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : قهار متولی طاهر
اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورید، در واقع هزار و یک اشتباه از شما سرزده است. چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : قهار متولی طاهر باید دانست: اگر بخندی، دنیا با تو می خندد و اگر گریه کنی، تنها گریه خواهی کرد. زیرا زمین پیر و اندوهگین، باید شادمانی را امانت بگیرد، در حالی که به قدر کافی درگیر مشکلات خویش است. آواز بخوان، تپه ها به تو پاسخ خواهند داد. آه بکش، در هوا محو خواهد شد. انعکاس ها، به صدای شادی محدود می شود، اما از صدای دغدغه ها پس نشینی می کند. شادی کن، مردم به سوی تو جذب می شوند، اندوهگین باش، بر میگردند و می روند. آنان شادی کامل و تمام عیار تو را می طلبند، اما به غم و اندوه تو نیاز ندارند. خوشحال باش، دوستان زیادی گرد می آوری. غمگین باش، همه را از دست خواهی داد. کسی نیست که جام شراب تو را رد کند. اما صفرای زندگی را باید تنها نوش جان کنی. سور بده، سالن هایت مملو از جمعیت می شوند، امساک کن، جهان بی تفاوت از کنارت خواهند گذشت. موفق باش و ایثار کن، تا در پناه آن زندگی کنی، هیچ کس نمی تواند در واپسین دم حیات یاری ات کند. چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : قهار متولی طاهر در یک افسانهی قدیمی پرویی از شهری حکایت میشود که همه در آن شاد بودند. ساکنان این شهر کارهای دلخواهشان را انجام میدادند و با هم خوب تا میکردند، به جز شهردار که غصه میخورد، چون هیچ حکمی نداشت که صادر کند؛ زندان خالی بود؛ از دادگاه هرگز استفاده نمیشد و دفتر اسناد رسمی هیچ سندی صادر نمیکرد؛ چون ارزش سخنان انسان بیشتر از کاغذی بود که روی آن نوشته شده باشد. روزی شهردار چند کارگر از جای دوری آورد تا وسط میدان اصلی دهکده دیوار بکشند. تا یک هفته صدای چکش و اره به گوش میرسید. در پایان هفته شهردار از همهی ساکنان دعوت کرد تا در مراسم افتتاح شرکت کنند. حصارها را با تشریفات مفصل برداشتند و یک چوبهی دار نمایان شد. مردم از هم میپرسیدند که این چوبهی دار در آنجا چه میکند؟ از ترسشان از آن به بعد برای حل و فصل همهی مواردی که قبلاً با قول و قرار متقابل انجام میشد، به دادگاه مراجعه میکردند و برای ثبت اسنادی که قبلاً صرفاً به زبان میآمد، به دفتر ثبت اسناد رسمی میرفتند. کمکم توجهشان به آنچه که شهردار ترس از قانون میگفت، جلب شد. در افسانه آمده که هرگز از آن چوبهی دار استفاده نشد، اما وجود آن همه چیز را عوض کرد. کتاب مكتوب از پائولوکوئیلو یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, :: 18:44 :: نويسنده : قهار متولی طاهر
خردمند آنچه را که میداند نمیگوید و آنچه را که بگوید میداند . شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : قهار متولی طاهر آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن
نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |