فکری زیبا
Beautiful Mind

 

رازها در هنگامه شادي و بازي آدمي است؛ نکته فراموش شده جهان انديشه ، تعريف درست اين حالت هاست . 

دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 23:41 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

آنچه جذاب است سهولت نيست، دشواري هم نيست، بلکه دشواري رسيدن به سهولت است .

دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد

سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد

كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد

و هر كه آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت

                                 سوره شمس آیه ۷-۱۰

دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟

آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟

پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:

این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست 

دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده  مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها  ماشین  او  را  هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنو ند گان  حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای  بلند گفت که خیلی  احساس خستگی می کند؟

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها درک دانشگاه استاد بودو دردانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده  اصلی تشخیص  دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد  اینکه اگر پس از سخنرانی سوا لات سختی از وی  بپر سند او  چه  می کند، کمی تردید داشت.

به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درآمد. دانشجویان در پایان  سخنرانی شروع به مطرح  کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز میتواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!

یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

همیشه به قلبت بگو كه ترس از رنج از خود رنج بدتر است. تاریكترین لحظه ی شب لحظه ی پیش از برآمدن آفتاب است. 

یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

 اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. 

شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

 بیش از آنکه خزان از راه برسد ، از هر بهار بهره مند شو .

شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 23:35 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

خدا به سر منزل سعادت و سلامت مي‌خواند و هر که را مي‌خواهد به راه مستقيم هدايت مي‌کند.

                                                                                                سوره یونس آیه ۲۵

شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

امروز دوشنبه، سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره‌های بیهوده تر، شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه، جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست نشانهای از تحمیل مدرنیسم قرن بیستم، بر گروهی (که به قرن بوق تعلق دارند). گرچه هنوز از حال تا مرز، احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور،عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است، چه خواهد بود!؟ جز اینکه همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بیدریغی، تماماً واگذار کنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتابهایم و نوشته‌هایم و آنچه دارم و ندارم، بپردازد که چون خود میداند، صورت ریزش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به احسان است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و اُمل بودن من است. به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است. که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی، همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقار کردن‌های زشت و نفرت بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام ارزشهای متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن، و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدّد. و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقض هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح. مستراح شرقی گردد، یا مستراح فرنگی. و آن گاه در برابر این تنها دو بیراه‌هائی که پیش پای دختران است، سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد میتواند معجزه‌آسا و زمانه شکن باشد، و کودکی تنها در این تند موج این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو میرود تا کجا میتواند برخلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟

گرچه امیدوار هستم که گاه در روح‌های خارق العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان‌های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه‌ها، و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته‌ها، و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخارمن حمامستون»، و اینشتین از همین نژاد پلید، و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار، و لومومبا از همین نژاد برده، و مهراوه پاک از همین نجس‌های هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوند ریز و به هرحال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بُت تراش و ... محمد از خاندان بتخانه دار، به دل من امید می‌دهند که حساب‌های علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم، در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بتخانه می‌پرورد، امیدوار باشم.

دوست می‌داشتم که احسان، متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می ترسم از پوکی و پوچی موج نویها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مابی این خواجه، تا شأن نسل جوان معاصر و عقده‌ها و حسدها و باد و بروت‌های بیخودی این روشنفکران سیاسی، که تا نیمه‌های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجوفروشی‌ها، از کسانی که به هرحال کاری میکنند بد میگویند، و آنها را با فیدل کاسترو ومائو تسه تونگ و چه‌گوارا می‌سنجند و طبیعتاً محکوم می‌کنند، و پس از هفت هشت ساعت درگوشیهای انقلابی و کارتند و عقده گشایی‌های سیاسی، با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن درگیر است، و طرح درست مسائل، آن چنان که به عقل هیچ کس دیگر نمیرسد، به منزل بر‌می‌گردند و با حالتی شبیه به چه‌گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی میخوابند.



ادامه مطلب ...
شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 اين زندگاني چند روزه دنيا افسوس و بازيچه‌اي بيش نيست،

                                             سوره عنکبوت آیه۶۴

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 15:11 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 آن خدايي که آدمي را از خون بسته (که تحول نطفه است) بيافريد.(2)

بخوان و (بدان که) پروردگار تو کريم‌ترين کريمان عالم است.(3)

آن خدايي که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت.(4)

به آدمي آنچه را که نمي‌دانست تعليم داد.(5)

راستي که انسان سرکش و مغرور مي‌شود.(6)

چون که خود را در غنا و دارايي ببيند.(7)

                                  سوره علق آیه ۲- ۷

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

اي فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزي تو را خواهد رساند.

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:50 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

تندخويي بي مورد نوعي ديوانگي است، زيرا كه تندخو پشيمان مي شود، و اگر پشيمان نشد، پس ديوانگي او پايدار است.

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

روزی محمد(ص) از اصحاب صفه می گذشت

(اصحاب صفه گروهی از مسلمانان فقیر بودند که به دستور پیامبر(ص) در مسجد به سر می بردند تا آن که به پیامبر(ص) وحی شد که مسجد جای سکونت نیست اینها باید در خارج از مسجد سکونت کنند پیامبر(ص)  در خارج از مسجد محلی را آماده کرد و در آن سایبانی ایجاد کرد به آن صفه میگفتند و فقیرانی که در آن سکونت داشتند به اصحاب صفه معروف بودند).

جیبر را دید؛

فردی سیاهپوست ، کوتاه قد ، زشت رو.  به وی گفت چرا ازدواج نمیکنی؟

جیبر که از این حرف پیامبر(ص) سخت شگفت زده شده بود گفت:

یا رسول الله چه کسی حاضر است دخترش را به من بدهد؟ من که نه مال دارم نه جمال ، نه حسب دارم نه نسب ، چه کسی دخترش را به من میدهد. کدام دختر ، همسر سیاه پوست بدشکل و فقیری مثل من میشود؟

پیامبر(ص)  به ایشان فرمود : ای جبیر خداوند به وسیله ی اسلام ارزش انسانها را عوض کرد بسیاری افراد در دوره ی جاهلیت بالا بودند و اسلام آنها را پایین کشید ، بسیاری در دوره ی جاهلیت خوار و ذلیل بودند و اسلام آنها را ارزش و منزلت داد.

امروز همه ی مسلمانان با هم برابر و برادرند و...

رسول خدا (ص) با این جملات جیبر را از اشتباه خود بیرون آورد و به وی پیشنهاد کرد که دختر زیاد بن لبید را که از ثروتمندان مدینه بود ، از وی خواستگاری کند!

جیبر پس از اسرار پیامبر(ص) نزد زیاد  رفت بعد از مدتی کلنجار با خود خواسته خود را به زیاد بن لبید گفت؛

زیاد بسیار تعجب کرد و گفت :

- واقعا پیامبر به تو چنین حرفی زده ؟

- بله.

- ولی در رسم ما دخترانمان را به هم ردیفان خود و هم شانان خود میدهیم.

جیبر که این سخنان را شنید بلافاصله از جای برخواست و از خانه خارج شد.

زلفا دختر زیاد  که این سخنان را شنید نزد  پدر آمد و گفت:

- بابا نکند جیبر راست بگوید و واقعا پیامبر(ص) وی را فرستاده باشد؟

- خب به نظر تو چه کنم؟

- وی را به خانه بیاور و از وی پذیرایی کن و فردا این سخنان را با پیامبر(ص) در میان بگذار.

زیاد چنین کرد؛ فردا نزد پیامبر(ص) رفت :

- یا رسول الله جیبر دیروز نزد من آمد و گفت پیامبر(ص) فرموده دختر زیاد را برای خود خواستگاری کن ولی ما دخترانمان را به هم شانان خود میدهیم.

- ای زیاد، جیبر مومن است. این شانیت هایی که گمان میکنی امروز از میان رفته مرد مومن هم شان زن مومنه است .

الخبیثاتُ للخبیثینِ  و الخبیثونَ للخبیثاتِ والطیباتُ للطیبین والطیبون للطیباتِ ...

زنان بدکار و ناپاک شایسته ی مردانی بدین وصفند و مردان زشتکار و ناپاک شایسته ی زنانی بدین وصفند و بلعکس زنان پاکیزه ی نیکو لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه ی نیکو لایق زنانی چنینند...

                                                                                         سوره ی نور آیه ی ۲۶

زیاد پس از شنیدن این سخنان به خانه باز گشت و موضوع را برای دخترش نقل کرد:

- دخترم نظر تو چیست؟

- پدر به نظر من پیشنهاد رسول خدا را رد نکن؛ مطلب مربوط به من است و جیبر هرچه هست من باید راضی باشم و...

زیاد زلفا را به عقد جیبر در آورد و از سرمایه ی خود برای آنها منزل و لوازم زندگی تهیه کرد و...

جیبر و زلفا با هم عروسی کردند و به خوشی سر بردند.

جهادی پیش آمد که جیبر با همان نشاطی که مخصوص اهل ایمان است زیر پرچم اسلام در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد.

 

                                                                       از کتاب داستان راستان استاد مطهری

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

شخصی باهيجان و اضطراب ، به حضور امام صادق ( ع ) آمد و گفت :

درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد  كه‏ خيلی فقير و تنگدستم .

امام فرمودند: هرگز دعا نمی‏كنم .

شخص فقیر پرسید چرا دعا نمی‏كنيد!؟

امام صادق (ع) فرمودند: برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است ، خداوند امر كرده كه روزی را پی‏جويی كنيد ، و طلب نماييد . اما تو می‏خواهی در خانه‏ خود بنشينی ، و با دعا روزی را به خانه خود بكشا نی !

                                                                                        داستان راستان استاد مطهری

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

 من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.              

                                                                                                 کوروش کبیر

 

جمعه 26 مهر 1392برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 

امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که من داشته‌ام، بزرگی که فقیر و ذلیل می‌شود، حقیقتا جای تحسر است. فکر می‌کردم، برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت‌نامه من باشد.

باین نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند، ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند. بشرطی که هر دو با هم باشند، ولی هیچ‌یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده‌اند در کار نباشند. دکتر محمد معین که نسل صحیح علم و دانش است کاغذ پاره‌های مرا بازدید می‌کند. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده‌ام مثل کسی است که او را دیده‌ام.

اگر شرعا می‌توانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است. ولو این‌که او شعر مرا دوست نداشته باشد، اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان.

پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها ؛ یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن

                                                                                                                                                  

پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای می نشینید و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه می لرزد ،اما به آواز خواندن خود ادامه می دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد.

                                                                                                                                            

پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

از قول ساعد مراغه ای نخست وزیر زمان رضاشاه این چنین نقل می کنند .

در وزارت امور خارجه آن زمان  وقتی نایب کنسول شدم با خوشحالی این خبر را به زنم دادم . بی اعتنا سری جنبانید وگفت :  خاک بر سرت . فلانی کنسول است وتو نایب کنسول ..؟!

زمانی بعد وقتی کنسول شدم، به خانمم گفتم؛ باز هم تحویلم نگرفت وگفت :خاک بر سرت کنند .فلانی وزیر امور خارجه است وتو ..؟!

شدم وزیر امورخارجه. وقتی شنید گفت : فلانی نخست وزیر است ... خاک بر سرت کنند .

شدم نخست وزیر، مطمئن به خانه رفتم ومنتظر که خانمم یکه ای خورده وحد اقل از حرفهای قبلی اش عذر خواهی کند .

وقتی خبر را به او دادم نگاهی کرد وسری جنبانید وگفت :

خاک بر سر ملتی، که تو نخست وزیر ش باشی .

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 23:14 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

دستانی که کمک می کنند،  پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

                                                                                                   

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 23:11 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

به کسی عشق بورز که لایق عشق تو باشد نه تشنه عشق ... چون تشنه عشق روزی سیراب می شود.

                                                                                                             

چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم...

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!

دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !

هیچ کس کامل نیست!

دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

 نزد حق یافته فیض دیدار

 جسم تو خفته و روحت بیدار

 خود تو مظلومى و قبر تو خراب

 دیده دهر ازین غصه پر آب

 شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

شنبه 20 مهر 1392برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

شنبه 20 مهر 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ ﻣﻦﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ | ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

جمعه 19 مهر 1392برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : قهار متولی طاهر

درباره وبلاگ

«محبت را به دل دادن صفای سینه می خواهد/به یاد یک دگر بودن دل بی کینه می خواهد»
پيوندها
خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن">خرید اینترنتی عینک آفتابی ریبن

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فکری زیبا و آدرس hosseinmot57.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 123
بازدید ماه : 123
بازدید کل : 95267
تعداد مطالب : 335
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



دریافت كد ساعت
داستان روزانه

كد موسيقي براي وبلاگ